جیب های گشاد
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
(سعدی)
از گدایان شهر گرگانم
و شب و روز را پیِ نانم
نه نیازی به مدرک و فنّی
نه غم دکّه ای و دکّانم
زیر پل، در پیاده رو، در پارک
توی پاساژ، دور میدانم
گاه گاهی کنار ترمینال
گاه، بازار نعلبندانم
ساعتی را نشسته،می چرتم
اندکی ایستاده،می خوانم
جمعه ها هم به کار مشغولم
کار را عار خود نمی دانم
جز تقاضای پول از مردم
هرچه کردم از آن پشیمانم
بد شگون است چپ برای همه
قسمت راست خیابانم
تازه مأمورهای کار درست
همه هستند آشنایانم
شاکی ام از کمیته ی امداد
من که خود جزو مستمندانم
باطنم شاد هست و خاطر،جمع
ظاهرِامر اگر پریشانم
وقت برگشتنِ به خانه ، پر است ـ
جیب های گشاد تنبانم
بهمن نشاطي
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 10:25 توسط بهمن و ندا
|